بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
شیخ عبدالحمید المهاجر، ختم را اینگونه نقل کرده:
« اَللَّهُمَّ الْعَنْ حَرْمَلَه حَتَّى تَرْضَى الْزَّهرَاء»
هزار مرتبه در یک مجلس
خوانندگان عزیز، این ختم بسیار مجرب می باشد. برای خواندن تجربه گری که بعد از خواندن این ختم مورد عنایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه قرار گرفت به ادامه مطلب بروید . . .
توضیح اینکه :
شیخ عبدالحمید المهاجر از خطیبان معروف شعار حسینی است که مجلس وعظ اش در ایام محرم و صفر مملو از شیفتگان حسینی است.
نام اصلی ایشون حمید قزار عبدالرضا عبدالواحد الشمری است. اصالتاً عراقی و از مراجع تقلید کربلا و مؤسس «دانشکده بلاغت امام حسین» در شهر کربلاست. استاد ایشون جناب آسیّد محمد الحسینی الشیرازی از مراجع بنام شیعه هستش که شیخ عبدالحمید رو به دلیل رفت و آمدها و نقل و مکان های مکررش، «مهاجر» نیز خطاب کرده است.
متن اصلی و عربی فرد تجربه گر موجود در سایت noor-s.site
![]() | رقم المشارکة : 1 | |
![]() بسم الله الرحمن الرحیم |
ترجمه فارسی متن عربی توسط گوگل :
به نام خداوند بخشنده مهربان،
خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست و فرجشان را نزدیک گردان.
سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.
داستانی که برای یک زن وفادار اتفاق افتاده است که میگوید:
من عاشق بودم و داستانم را با خانمم زهرا برای شما تعریف میکنم که خودم آن را منتشر کردم، اما به دستور زهرا که حدود یک ماه پیش به خوابم آمد و از من خواست داستانم را منتشر کنم و به من گفت، ای فلانی، از هر کسی که آن را میخواند، بخواه که به عشق زهرا آن را منتشر کند،
و از شما ای فاطمهها میخواهم و شما را به حق دنده شکسته زهرا قسم میدهم، هر کسی که داستان مرا میخواند، آن را به عشق زهرا منتشر کند، لطفاً. من از جمله کسانی بودم که خداوند آنها را آزمایش کرد و الحمدلله با تضرع و تقرب به خدا و توسل به اهل بیت، به ویژه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در برابر این آزمایش صبر کردم.
داستان من از سال گذشته، ۱۴۳۱ هجری قمری، شروع شد، در اول محرم، من هر روز به سخنرانیهای شیخ عبدالحمید المهاجر گوش میدادم و هر شب با قلبی سوزان بر مصیبت حضرت زهرا و فرزندش ابا عبدالله گریه میکردم. شب سوم محرم، سخنان شیخ مهاجر را در مورد فضیلت هزار بار لعن حرمله شنیدم. من آن کمپین
(اللهم لعن حرمله حتی یرضى الزهرا) را هزار بار شروع کردم .
وقتی از کارزار فارغ شدم، همزمان دستهایم را بالا بردم و شروع به دعا و توسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) کردم. به او گفتم، ای بانوی من، تو را به حق گلوی امام حسین قسم میدهم که به خواستهام برسی و فرزندی به من عطا کنی که زندگیام را پر کند.
به خدا قسم، شش سال است که از داروها و بیمارستانها خسته شدهام و منتظرم که خدا به من فرزندی عطا کند.
به خدا سوگند، خواهران، آن شب، پس از پایان، به خواب رفتم
و دیدم زنی سیاهپوش بر منبری نشسته است. او در حالی که بر سر خود میکوبید و فریاد میزد: «یا حسین، یا حسین!» از منبر پایین آمد و به من سلام کرد.
دانستم که او سیده زهراست و او را در آغوش گرفتم. از دل شکسته گریه کردم و به او گفتم که فقط یک بچه میخواهم که زندگیام را پر کند و او به من گفت انشاالله، فلانی، وقتی عاشورا تمام شود، آنچه میخواهی را به تو میدهم. به خدا سوگند، من خوشحال و خرسند از خواب بیدار شدم و به هیچ کس، حتی به شوهرم، چیزی نگفتم. بعد از گذشت محرم و صفر، در اواخر ربیع الاول، تقریباً بیست و هفتم ربیع الاول، احساس سرگیجه و حالت تهوع داشتم و تمیز کردن خانه را تمام نکردم تا اینکه شوهرم مرا خسته دید و به بیمارستان رفت و آنها به من گفتند که باردار هستم. به خدا قسم، من باور نمیکردم. من و شوهرم از شدت شادی گریه کردیم و خانواده و دوستانمان خوشحال شدند.
خواهران، باور کنید، جلال از آنِ خداست. من در تاریخ ۱/۱/۱۴۳۲ هجری قمری، از برکت بانویم زهرا (س)، که روحم فدای او باد، دختری زیبا به دنیا آوردم. من او را (حوراء) نام نهادم و کسانی که به تو توسل جویند، ناامید نخواهند شد.
نقل شده
و خداوند به برکت و هدایت اهل بیت علیهم السلام شما را در همه امور خیر موفق بدارد.